شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

قلب وخون

سلام وصد سلام...
دوتا نکته بگم بعد اتفاقات باحال...
اولا اونایی که گوگل ریدرشون قاطیه وفیلتره واینا،  توی ادرسش یدون  s اضافه کن درست میشه یعنی بزنن hptts://……. ودادامه ادرس..،باتشکر از سید که ایشون اینو به من گفتن ویه چیز جدید این که حتی گفتن برای اینکه ایمیلاتون کمتر کنترل بشه هم برای جی میلتون یه s اضافه کنید مثل همون قبلی ...s مخفف security هست...
ثانیا ما امتحان داشتیم ومن خیلی خوب خنده بودم ولی نامرد استاد با اموزش دعواش شده بود وگفته بوده بچه ها رو اذیت میکنم وخیلی سوالاش سخت بود ،اخه به ما چه؟؟ما بدبخت...
ثالثا: درمورد اون استادی که پست قبل گفتم دکتر پزشک قانونی گفت خفش کردن..متاسفانه چون مجرد بوده خیلی چیزا میشه براش درست کرد مثل اینکه قضیه ناموسی بوده....ولی نبوده...
بگذریم اتفاقات خوب
کلاس قلب: استاد قلبمون خیلی باحاله . سه نوع اریتمی رو داشت توضیح میداد ،هی میخواست بگه مورد اولی واخری مشکلی نداره وفقط مورد وسط هست که باید بیشتر معاینه کنیم واینا..هی میگفت مورد اول ودوم که مشخصه ولی مورد وسط رو باید توجه کرد...دفعه اول که گفت هیشکی دقت نکرد وگفتیم اشتباه شده ولی تا اخر کلاس میگفت مورد اول ودوم ووسطی..باهربار گفتنش ما میخندیدم اخه نمی دونست اینقدر ما سرخوشیم که به مطلب دقت نمی کنیم وبه مدل حرف زدن دقت میکنیم...
داشت صرع رو توضیح میداد ،یه نوع صرع داریم که هیچ حالت خاصی نداره وفقط طرف چند ثانیه خیره میشه جایی وثابت میشه..یهو میترا گفت: فوت میخواد ،فوتش می کنیم...(قهوه تلخ)
هفته پیش یکی از بچه ها کنفرانس داشت ،اتفاقا این هفته هم قرار بود من کنفرانس داشته باشم که استاد این هفته تشریف نیاوردن وافتاد بعد عید...داشتم میگفتم بهار دوستم که کنفرانس داشت قبل کلاس رفت آب خورد ولیوان یه بار مصرف آبخوری رو دوباره آب کرد وبا خودش اورد ،گفتم چرا میاری ؟؟گفت : اخه وقتی میخوام کنفرانس بدم یهو تشنم شد یا صدام گرفت آب دم دستم باشه ،حالا جالبه لب لیوان به علت رژ صورتی ایشان صورتی شده بود که با انگشت پاک کرد ولی هنوز یه کم بود...وسط ارائه دادنش یه کم از اب خورد وگذاشت کنار ....وقتی تمام شد واومد سرجاش نشست واستاد هم سرجاش پشت میز نشست ،یک اتفاق باحال افتاد ، استاد هی تشنش شد وهر بار یه قلپ ازش میخورد ،ماها که حواسمون بود کلی خندمون گرفته بود ،ول کنم نبود تا اخرشو یه کم یه کم خورد..استاد پیرمدر ومشخصه اصلا حواسش نبوده که اون خورده....به قول ابجی خانوم اخرش باید می رفتیم ببینیم استاد رنگ رزش چه رنگی بوده وچه رنگی زده بوده...!!!!
کلاس خون:
همیشه ردیف اول وگاهی دوم خالیه وبچه ها ترجیح میدن عقب بشینن ، البته درس دادن استاد از روی اسلاید هم بی دلیل نبوده که باعث میشد ردیف اول ادم اذیت بشه وعقب تسلط بیشتری داشت..جلسه اخر استاد گیر داده بود حالا که تعدادتون کمه بیایید جلو .هی گفتیم استاد ردیف اول گردنمون درد میگیره ونمی تونیم بنویسیم ،اسلاید نشون میدید واذیت میشیم ...استاد گفت: خوب حالا که تعدادتون کمه ، بیایید جلو گردنتون دردر نمی گیره....(شما ربط اینا رو به هم تشخیص بدید..)منم سریع گفتم: استاد چه ربطی داره؟؟ استاد هم همین جوری منو نگاه کرد وخوب چون جوبی نداشت هیچی نگفت،یعنی بیشتر وا رفته بود....پری میگفت: ای بمیری..لااقل دودقیقه میذاشتیبگذره..تو کسی رو ضایع نکنی می میری؟؟؟!!!!!
تو دهه فجر بود یه بیماری خونی رو داشت میگفت بعد گفت همین بیماری که شاه داسته..همه با تعجب گفتیم:شاه؟؟!!! گفت: اره شاه شاهنشاه آریامهر ...من اروم گفتم:لا اله الا الله  استاد باز بصیرتتون کم شده؟؟ حرفهای سیاسی در دهه فجر..

امنیت جانی

خیلی ناراحتم..آخه یکی از استادامونو رفتن توی مطبش کشتن...از دیروز که فهمیدم خیلی قاطی کردم ،خیلی دکتر محشر وخوبی بود، متخصص جراح بود...یه اقای 50 وچندساله مجرد ، همه دوستش داشتن وازش تعریف میکردن که درس دادن وعملاش چقدر خوبه...

آخه چرا یه پزشک توی مطبش امنیت جانی نداره..البته گفتن دزدی بوده ولی دروغه چون به وضع وحشتناکی کشتنش ، مطبش حیاط داشته ،اولش زدن تو سرش وضربه مغزی شده بعد کشوندنش تا حوض توی حیاطش وسرشو کردن توی حوض و شیر آب رو باز کردن تا صبح تو حوض بوده که دیگه صبح طی پی گیری خواهرش که نگرانش شده توی حوض مطبش پیدا کرده..

خیلی ناراحتم...

ارتباط بین بینی وعروس شدن...

ما نفهمیدیم چه ارتباطی بین این دو  مساله هست هرکی فهمیده یا دیده من دماغمو عمل کردم میگه داری عروس میشی؟؟میخوای عروس شی؟؟؟اخه بابام جان چه ربطی داره ؟؟؟!!!..مگه خودم ادم نیستم مگه خودم قیافه خودم برام مهم نیست فمگه نمیخوام خودمو ببینم؟؟!!!!

رفتم مرکز تحقیقات بعد از چندبار رفت وامد بالاخره استاد محترمه رو پیدا کردم ،بعد از 3 هفته و دراصل بعد از 2 هفته که من بینیمو عمل کردم منو دیده ،اولش خندیده میگه ،خانوم دکرت دماغ نو مبارک..بعد گفت :میخوای عروس شی؟؟من :نه...

خانوم دکتر: پس وقتی پفش خوابید میخوای عروس شی؟؟؟

من: نه به خدا...اخه چرا...؟؟؟!!!

 

کلی حرصم گرفت اخه یه جشنواره بین المللی در راه است ومن راحت می تونستم خودمو برسونم وکاری که انجام دادمو جمع وجور کنم وبفرستم ولی دیر بهم خبر دادن وقتی بهم گفت که وقت فرستادن abstract تموم شده بود، گفتن سریع بنویس که زیر سبیلی ردش میکنیم ولی یهو بحث عملم پیش اومد و4 ،5 روز طول کشید وگفتن دیگه نمیشه..خیلی میخواستم برم ،اخه همایش بین المللی بود ،یه کمی بهم امید میداد ،یه نقطه روشن بعد از مدتی...

واما داستان دماغ

بالاخره بعد از 4 سال یا حتی بیشتر یه دکتر منو راضی کرد ومن قبولش داشتمو به عمل رضایت دادم....راستش از قبل کنکور قرار بود برم ،بلافاصله بعد کنکورم رفتم پیش دکتری که دوست قدیمی بابام بود ومتخصص گوش حلق وبینی یاهمون  ENT بود، اونم عکسایی که داشت بهم نشون دادو گفت با چیزایی که تو میگی من نمی تونم ،تازه 2 جلسه کامل باهام حرف زد وتوجیهم کرد که اصلا عمل نکنم وحساسیت بی خود خودته واز این حرفا  ، به قول خودش وظیفه پزشکیش بود که کامل بهم اطلاعات بده  ومن واقعا از این اخلاقش خوشم اومد که به فکر ونظر مریض احترام می گذاشت واینا...

اخه من اولا میخواستم ترجیحا متخصص  ENT باشه تا جراح پلاستیک که عوارضش کمتر باشه ، مشکل تنفسی بعد عمل ، صدای تو دماغی، عوض شدن صدا ،تابلو شدن دماغ که از 400 فرسخی داد برنه دماغ عملیه، از این بینی هایی که تا رودشون توش پیداست ، و....نداشته باشم ، تو مطب هر دکتری هم که میرفتم کامل توضیح میدادم ،اخه معمولا دماغایی که استخوانی هست رو خیلی خوب وتمیز عمل میکنن مشکل سر دماغایی هست که یه کم غضروفی یاهمون گوشتی باشه ،مال من  نه خیلی زشت بود نه خیلی خوب فواقعا حساسیت خودم بود ..حتی یه دکتری رفته بودم که اخرش گفت با متدی که من عمل میکنم نمی تونم ومی گفت دختر توبا این منطقت بازم میخوای عمل کنی ،تو منو هم توجیه می کنی.....میگفت بعضی مریضا میان میگن فقط میخواهیم عمل کنیم مهم نیست چی بشه وچنددرصد تغییر کنه ولی من بالای 70 درصد تغییر میخواستم که زیر بار نرفت.....از چرخیدن تو ی دکترای تهران ویزد وشیراز آخر رسیدم به مشهد و قطعی شد..

از اذر ماه تاریخ عمل تعیین کردم ولی به خاطر کلاسام وامتحانای کورس ها هی عقب جلو کردم تا 24 بهمن درست شد....روز قبل عمل رفتم مطب که اخرین بار دکتر ویزیتم کنه ، یه خانوم دکتری بود ماه..فاینقده یطون بود فکر نکنم تو کل روز بیش از یه بار پشت میزش بشینه همش یا به میز تکیه داده بود یا روی میز نشسته بود یا روبروی مریض برای معاینه کلا خیلی ورجه وورجه میکرد وخوش اخلاق بود...مامانم اومده بود که فقط منو منصرف کنه وخانوم دکتره هم مامانمو راضی کرد ،اخه مامانم می ترسید ،اولا سابقه بد داشتم ،یادتونه که یه بار گفتم 5 سالم که بود لوزه سوم عمل کردم وتوی شب خونریزی کردم که اگه مامانم نفهمیده بود الان زبل نداشتید،خوب مامانم می ترسید..بعدشم خودم استرس داشتم  ولی فقط برای اینکه بعدش چه مدلی میشه واز چیزی که هست بدتر نشه...

بالاخره همون شب رفتم ازمایش خون ودکترم گفت یه کم انحراف داری رفتم رادیولوژی وبالاخره خیلی چرخیدیم....من همیشه از یه دستم خون میاد از یکی نه ، از یه دستم خون نیومد که بعدش دیدم کل دشتم کبود شده اخه چون خون نمیومده پرستاره سوزن رو هی عقب جلو کرده بود ورگم پاره شده بود وتمام اون قسمت دشتم کبود بود وشدید درد میکرد...

فردا صبحش رفتیم بیمارستان واتاقمون واینا...

ادامه مطالب رو دقت بفرمایید...

ادامه مطلب ...

غیبت کبری وضغری وکلا بربچ...

سلام

اومدم غیبتامو موجه کنم وبگم چـــــــــــــــــی شد..

هیچی لب کلام اینکه بنده تشزیف برده بودم در زیر تیغ جراحی تا از خجالت مماخمون در بیام....بله دوستان ما رینو پلاستیک یاهمون عمل بینی داشتیم ، تازیخ 24 بهمن عمل داشتم....

حوصله داستان نوشتن ندارم...یعنی راستش چون دوتا امتحان دارم وقتش نیست بعد امتحان میام تکمیل می نویسم....

اغاز

سیلام

بعد از مدتهای طولانی سلام.....اووووخیلی وقته نبودم...

من خودم چندروز سرم شلوغ بود نتونستم بنویسم وقتی برگشتیم دیدم بــــــــــــــله ووردپرس کن فیکون شده وفیلتر شده وما دیگه جای ومکان نداریم...ماهم که نمی تونیم ننویسیم یعنی میمیرم دیگه اینجا فعلا درست شده تا وقتی ووردپرس ازاد شد !!!برگزدیم سر خونه زندگیمون...

ماهمچنان همون زبل بانوی زبل خانی زبلستانی هستیم....