شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

همین چندروز...

خیلی بچه خوبی شدم ،پست امروزم کوتاهه...

 

1.        چند روز پیش یه کلاسی بود که سال پایینی ها هم بودن ، این عزیزان دل سال پایینی کلا تو دانشگاه خیلی تابلو هستن ،  تیپهای عجیب غریب زیاد می زنن ، آرایشهای  خاص ، مانتوهای جیغ ..بگذریم... دوتاشون که از جمله های رؤسای این قشر هستن نشسته بودن پشت سرما...یکی از بچه های شیرازی ما که اونم خیلی خوش تیپه ولی همیشه تیپای تمیز ومتعادل می زنه برگشت به کفش یکیشون نگاه کرد کفشش قرمز براق بود ، براق جیغااا..گفت چقدر کفشت قشنگه .بعد یهو کیف بغل دستیشو دید که اونم قرمز بود و فکر کرد مال اونه گفت  اینا باهم ست هست ؟؟یعد فهمید مال اون نیست و وقتی دید دوتاشون کفش قرمز وکیف قرمز واینا پوشیدن یهو گفت : چقدر شماها قرتی هستید...

من: ........

درحالی که کل ردیف ما که بچه های خودمون بودن داشتن می خندیدن وخودشم داشت می خندید دستشو گذاشت رو گلوش گفت: اینجام گیر کرده بود  باید میگفتم وگرنه خفه میشدم....خنده ما بیشتر شد....(ولی خوشم اومد خیلی خوب برگشت بهشون گفت..)

 

2.        یکی از شازده پسرای ما گه گاهی جوگیر میشه وبه جای ماشین موتور میاره..موتورش خیلی گیر داره وزود روشن نمیشه ، بعد کلاس من رفتم سوار ماشین شم بیام خونه  دیدم موتورش رو پشت سر من پارک کرده  وداره هندل!(درسته؟؟) میزنه روشن بشه ولی نمیشد ..گفتم : آقای.. بوکسول کنم؟؟؟!!! گفت : نه الان روشن میشه وشد...بعدش فکر کردم گفتم چقدر من پررو هستم ،اخه این حرف بود من زدم ،آخه به من چه...والا...

 

 

دوسه تا اتفاق باحال دیگه هم بود که میخواستم بنویسم ومربوط بود به یه مهمونی بعد دیدم خیلی شخصیه وبرای خودم فقط جالبه ..ننوشتم...بچه های خوبی باشید کامنت بدید..یادش بخیر اون زمانی که پستای من نزدیک 100 تا کامنت متنوع داشت..گذشت اون زمونااا...

نظرات 10 + ارسال نظر
مرتضی شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 20:32 http://hoqooqi.blogfa.com

ایول !!‌

اصلن نمیتونم تعریف کنم اما باهال نوشتی

ممنون....در وصف نمی گنجد؟؟؟!!!

دکتر فراری شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 20:43 http://doctor-farari.persianblog.ir

دوستت این ترم پایینیا رو خوبشون کرد :دی
منم بودم به برادر همکلاسیم همینو میگفتم!

ربولی حسن کور یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 17:06 http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
این جدیدالورودها که واقعا باحالند
فکر میکنن چکار کردن اومدن دانشگاه
اما خودمونیم با این سرعت آپ کردن ۱۰۰تا کامنت هم میخوای؟
خجالت نمیکشی؟!

سرعتم کم شده که بیشتر بقیه وقت می کنن یه مطلبمو بخونن......


الان خِجلم....

ربولی حسن کور جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 01:17 http://www.rezasr2.blogsky.com

این کامنت منو ندیدین؟

چرا دیدم خوب....

فرهاد جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 23:22 http://northeasternsky.wordpress.com

قرتی رو خوب اومد
خیلی باحال بود.

تو هم گاه گاهی فی البداهه یه چیزی میگی آدم نمیدونه بخنده یا هنگ کنه!

بعد از مدت ها اومدم سراغ وب بچه ها! اگه دیر شد شرمنده!
کم شدن کامنت ها هم واسه همینه. یه جورایی همه گرفتاری هاشون بیشتر شده

خندیدن یا هنگ کردن ..مساله این است...گاهی یهو میاد....

نه شما هر وقت بیایید باعث خوشحالی ما میشه....

دکتر مـــــیم دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 21:39 http://maryamos.mihanblog.com/

من که فکر میکنم کمک کردن هیچ ایرادی نداره ۱ حتی اگه بوکسول موتور باشه !! :)

بله ..البته اگه زور داشته باشه...

نانی نار پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 10:26 http://ran-haskik.persianblog.ir/

واوووووو
چیلا؟؟؟
باووووو جیغ خوفهااااا

هاD سه‌شنبه 17 خرداد 1390 ساعت 12:44 http://www.gereh-koor-2.blogsky.com

اتفاق شخصی‌ها رو بنویس . قول میدم از اینهایی که نوشتی خیلی برای ما جالب‌تر باشه :))

چزا زندگی شخصی من بهتره...بیشتر خل بازی در میارم....؟؟؟!!!

Ehsan دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 12:37

دوسه تا اتفاق باحال دیگه هم بود که میخواستم بنویسم ومربوط بود به یه مهمونی بعد دیدم خیلی شخصیه وبرای خودم فقط جالبه ..ننوشتم...
جونه من خجالت نکش
مینوشتی....
ما که با هم این حرفا رو نداریم...

تفاقا با شما یکی از این حرفا دارم...

ننوشتم اخه برای خودم جالب وخنده دار بود فکر نکنم برای بقیه جالب باشه وسخته موقعیتو متوجه بشن....

هانیه پنج‌شنبه 10 شهریور 1390 ساعت 13:20

سلام وبلاگ خوب و پرنشاطی دارید خیلی کیف کردم از حرف دوستتون که به اون سال اولی ها گفت عکس العمل اونا چی بود.

ممنون دوستم وخوشحالم از اینکه خوشتون اومده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد