شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

رادیولوژی یا عکاسی

به دستور دوست بزرگوار دکتر ریبولی یه کم از همایش میگم...چیزهایی که برای خودم جالب بود:


 یه کم بی برنامه بود ولی درکل خوب بود..توی دانشگاه سطح بالا بود و وقتی بعد ناهار رفتم یه کم توی محوطه بچرخم و رفتم نماز بخونم کلی به بچه هایی که همون موقع کلاسشون تموم شده بود واومده بودن بیرون حسودیم شد وگفتم کاش یه سال قبل کنکورم اومده بودم اینجا شاید انگیزه برای درس خوندن پیدا میکردم وبهتر قبول میشدم...بگذریم


از سخنرانان با استادی که دبیر همایش بود وخودشم اولین سخنرانی رو داشت شدید حال کردم اخه من عاشق جراحی هستم وحتی الانم که یه سری کارام تو حیطه سرطان هست به جراحی ربطش میدم ودلیل اصلی کار سرطان بخاطر اینه که استاد فوق تخصص خون( انکولوژیست) بیمارستان باوجودی که تازه کار بودم خیلی تحویلم گرفت و بهم بال وپر داد واون بهم اعتماد به نفس داد ، فرصت اشتباه کردن بهم داد و خیلی از چیزایی که الان بلدم از اون یاد گرفتم حتی یه ریزه کاریای سرچ کردن....خیلی مدیونشم، همیشه هم به من میگه به بقیه بچه هایی که تازه میخوان کار کنن کمک کنم ویادشون بدم وبقول خودش بندازمشون تو جاده آسفالت، بهم میگه پتانسیلشو در تو دیدم و self- confidence داری..گفتم :یعنی پررو هستم..گفت تقریباف فارسیش همین میشه...


یه سخنران دیگه بود که یه جراح بود توی کالیفرنیا. ایرانی بود و نهایتا 42-43 سالش بود. تشکر کرد از اینکه دعوتش کردن به همایش وتونشته بعد از 35 سال بیاد ایران، 35 سال پیش وقتی خیلی بچه بوده با خانواده رفتن...اینا رو فارسی گفت ولی معذرت خواهی کرد واجازه گرفت که انگلیسی ارائه بده چون گفت براش سخته...وای انگیلیسیشو هیچی نمیشد فهمید از بس با لهجه و تند حرف میزد...کلی بهش حسودیم شد..(تا حالا دوتا حسودی...!!!) به دوستم گفتم بریم بپرسیم آقای دکتر احیانا همسفر نمیخواد باهاش بریم...


دوتا دیگه از سخنرانان ایرانی هم خانم دکتر بودن که یکیشون استاد جان- هاپکینز بود ویکی فلوریدا........دلم خواست...


توی بیمارستان یه خانومه گفت: ببخشید اینجا عکاسی کجاست؟؟؟ (منظور همون رادیولوژی است...)

 دیروز امتحان پره انترنی بود،شب قبلش به دوستام اس دادم که امتحانشونو خوب بدن واینا..به یکی از بچه های کمیته(یکی از پسرا) که اونم امتحان داشت اس دادم که " داوطلب گرامی کمتر از 12 ساعت دیگر تا مبارزه باقیست...شایعه شده قراره با موفقیتتون همه رو انگشت به دهن بذارید.." ..جواب داد: شانس آوردی که اینجا نیستی.. گفتم :چراااا؟؟؟؟؟ ...گفت: اگه کنارم بودی حسابتو می رسیدم......من:


نظرات 6 + ارسال نظر

می گم زبل جان شما که خیلی تو کار مقاله ای.نمی دونی این گوگل scholar چی شده ؟

جوابشو تو وبتون دادم...

afshin شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 23:58 http://rooidad5.blogfa.com

[گل] [گل] [گل] [گل] [گل]

درود گرامی , بروزم با چه کسی تخت جمشید را ساخت

- - - - - - - - - - - - - -

ای تبرزن , این درخت کهنه , تاریخ من است

این وفور ریشه , از آیین نیک میهن است

زخم تیشه های تو , بردل این خاک نشست

رحم کن آخرتبرزن , قلب ایرانم شکست



[گل] خداوند نگهدار سرزمینمان باد . سر بزن توانستی عزیز .. [گل]

ربولی حسن کور یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 15:25 http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
ممنون که روی ما رو زمین ننداختین!

اوا ..من از اون خونواده هاش نیستم ، وقتی ازمون کاری خواستن تا تهشو انجام میدیم...
خواهش میشه...

هاD دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 02:01 http://gereh-koor-2.blogsky.com

از همایش‌ها نگو که آدم فقط دلش آب میشه و باسنش می‌سوزه این‌قدر آدم حسابی تو رشته‌ی خودش یه جا می‌بینه و متوجه میشه خودش هیچ پخی نیست و با اعتماد به نفس هر چه کاذب‌تر رفته ارائه بده !

هرچی کاذب تر رو خوب اومدی....

*C¤P¤U* دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 08:41

یه چی بگم؟الان منم به تو حسودیم شد!چون من اصلا سلف کانفیدنس و اینا نیستم وا۳ همینم گاهی بخاطر حق خودم که پامال شده عذاب وجدان میگیرم!

آنی دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 13:40 http://ngh2.blogsky.com

ما هم خیلی وقت ها حسودیمان می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد