سلام سلام....
حال وحوصله نوشتن نداشتم ، یعنی اتفاق کم نیفتاد ولی برام جالب نبود یا جالب نمی دیدم...
NPO یعنی یک دارویی رو به صورت خوراکی به کسی ندن بچه ها میخواستن یادشون بمونه می گفتن مخفف نخور پدرسوخته الاغ.
کلاس نوار قلب یا ECG داشتیم ، همه بچه های کلاسمون بودن وتوی آمفی تئاتر بیمارستان بود ، وسطاش دکتر گفت : خسته شدید؟؟ بچه ها یه کم گفتن اره. گفت: CPU ها سوخت؟؟..درس رو ادامه داد ..بعد از یک ساعت باز گفت : وضعیت CPU ها چطوره؟؟ یکی از پسرای سال بالایی گفت: المنت( element) چسبوندیم..استاد گفت سی پی یو هم دیگه تموم نه؟؟ پسره گفت: استاد نیم سوز بود دیگه کامل سوخت. یکی دیگه از پسرا گفت: مشکلی نیست استاد گارانتی داره . دکتر هم گفت: تو که یه نورون بیشتر نبود اونم ذوب شد.
چند روز پیش سوتی خونم افتاده بود پایین ،سوتی عجیبی دادم. پدر محترم بنده در راهرو داشتن می رفتن منم طبق عادت که داش علی که رد میشه مشتی حواله بازوی ایشان می کنیم ، یهو شتلق مشتی بر بازوی پدر فرود آوردیم ، بابام یهو برگشت با خنده گفت: چیه؟؟ منم هیچی نگفتم وفقط تونستم لبخند بزنم...
همین ..میگم کم آرودم ...راستش افتادم دنبال یه کار دیگه تحقیقاتی باید به یه زمان خاصی برسونم و باید خیلی وقت بذارم...
واقعا به قول
هاD گره کور دچار یبوست فکری ونوشتن شدم..