سلام ..دوستان همه خوبن؟؟!!
سریع میرم سر اصل مطالب:
1-یکی از بچه های گروه رفته بود یه کتاب رفرنس اصلی رو از کتابخونه گرفته بود ، کتاب نو وتمیز با کاغذای گلاسه...داشت یه چیزی رو از توی کتاب بهمون نشون میداد دیدم همه کتاب تمیزه وفقط اون قسمتی که اون داشته می خونده با همون رنگ خودکاری که دستشه زیر جمله هاش خط کشیده..گفتم: تو کشیدی؟؟؟..اونم تایید کرد...خیلی حرصم گرفت،گفتم: کتاب رفرنس ، مال کتابخونه است نکش، من خودم کتاب کثیف باشه نمی تونم بخونم، یه نفر دیگه هم میخواد بعدا اینو بخونه ،تازه کتاب به این تمیزی و خوبی، این امانته....یکی دیگه از بچه هاهم بامن همراهی کرد ولی اون لبخند زد وهیچ توجهی نکرد وادامه داد تازه مطلب جالب به نظر می رسید بهش اضافه م میکرد فک کن....خداییش مردم شعور دارناااا
2-یه آقایی اومده بود بیمارستان ،برگشته بود به یکی از بچه ها گفته بود :خانم دکتر، من وخانمم بچه دار نمیشیم ،خیلی ناراحتم واینا....دوست منم اومده بود راهنمایی کنه ،ادرس مرکز ناباروری رو داده بود ودکتر معرفی کرده بود که برن. مرده گفته بود : خانم می دونید چه جوری ، این زن ما رحمش بچه می پرونه ، نمی تونه نگه داره...اونم گفته بود: اشکال نداره اونا کمکتون میکنن، فوقش رحم اجاره ای..اقاهه برگشته بود گفته بود: خانم حرفا می زنیااا مگه نیسان منه که اجاره کنن....
3-قرار بود امروز دفاع پروپوزال های ما باشه..بالاخره من کلی همه کاراشو انجام دادم وپاورپوینتشو اماده کردم ، به اون کسی که همکارمونه والبته توی جلسه دفاع جز داورای زیر نظر کمیته دانشجویی هست اس ام اس دادم که: از بعضیا به دوستمون، درسته من تو لوتی گری چیزی کم ندارم و خراب رفیقم ولی بفرمایید قسمتهای مونده رو کامل کنن مثل جدول هزینه ها و.... جواب داده: نمی تونی خودت بنویسی؟؟؟...منم خیلی لجم گرفت خداییش تا الانشم تقریبا همشو من انجام دادم ، اون دونفر دیگه که چون کار اولشون بوده و هم بلد نبودن هم دلشون برای کار نمی سوخت انتظاری ازشون نمیرفت وترجیح دادم کار دستشون ندم ولی این دیگه زور داشت تا الانم مراعات امتحان پره داشتنشو کردم، اس دادم: یعنی من برم مکه (شاید ماه آینده رفتم، شاید) اولین سوالی که از خدا می پرسم میگم این چه بی عدالتیه ، هرچی رو واعتماد به نفس بوده داده به شما.... بعدشم گفتم نمی نویسم چون کار دارم و بالاخره قبول کرد خودش بنویسه..ولی بعدش از جواب خودم تعجب کردم..
4-یه مریض بود توی رادیوگرافی شکمش معلوم شد double ureter داره یعنی یکی از کلیه هاش دوتا حالب داشت...بچه ها گفتن علتش چیه؟؟ یهو یکی از بچه ها گفت: پارتی داشته براش دوتا گذاشتن...
5- یکی از استادامون هست خیلی خوش اخلاقه ،خودش شوخی میکنه ودرعین حال ماهم شوخی کنیم ناراحت نمیشه. امروز اومده بود ، ما بخاطر بی برنامگی دوتا گروه قاطی شدیم وشدیم 14 نفر توی یه مینور.. بالاخره داشت برامون توضیح میداد که به ما گفت به بچه های گروه جدید نگفتی؟؟ منم چون دیدم داریم ضایع میشیم گفتم: درحضور اساتید صحبت نمیکنم... استادم خندید گفت:وقتی من نیستم بگو ، من بچه هارو میگفتم...
6- برای استاده یه لیوان شربت اوردن ، گفت: جلو 14 نفر ادم من چه جوری بخورم؟؟!! بچه ها گفت راحت باشید واینا ، یکی از بچه ها گفت: نخواستید اینجا مشتری داره...گفتم: اقای دکتر شما بخورید بعدش واسه ما تعریف کنید. خندید گفت: اینو که گفتی که دیگه نمی تونم بخورم..یی از بچه ها گفت :ماهم دقیقا قصدمون همین بود که نخورید..البته تا تهشو خور...
7- چندتا عکس اورده بودن که جواب بذاره ،من داشتم عکسایی که مربوط به ما میشه رو جدا میکردم که زود ببینیم و بریم، گفت چیکار میکنی؟؟ گفتم عکسارو جدا میکنم که...گفت: نمیشه عکسای خودتونو ببینید و بریدااا باید تا آخرش باشید، مثل تخمه وپسته سربسته شده ، سربازاشو جدا میکنید وبرمیدارید و بسته هاشو میذاری واسه من؟؟!! گفتم: اتفاقا میگن سربسته هاش بهتره .. گفت:کیا میگن؟؟ من: بازاریا... دکتر: خوشم میاد بازایم هستیاااا..اونا میگن جنسای خودشون فروش بره..
سلام.هیچی حل شد .مرسی بابت توضیحت
سلام
خب اون دفعه سر زدم دیدم هنوز کامنتا رو تایید نکردی،دیدم دیر دیر میای،منم دیر دیر سر زدم
در باب اون مورد اولی،این جور آدما دیگه آخرشن. هیچی هم نمیشه بهشون گفت، چون اینگار نه انگار!
خوشحالم که اوضاع رو به راهه
حال تایید وجواب دادن ندارم...اخه عقده ای شدم واسه تعداد کامنت زیاد...
ای ول باهال بود سره رحم اجاره پکیدم
بچه ها کمک.....پدرام پکید..بیایید تیکه هاشو جمع کنیم بهم بچسبونیم...
در مورد کار اون عده که با اون کتابا این کار را می کنند حرص نخور تو خیابونا چیزای بدتر میبینیم !
تو خیابونا ادم از بقیه توقع نداره ولی ادم از یه دانشجو توقع داره رشته واینا به کنار...
سلام
خاطراتتون جالب بود خوشمان امد
خوشحال میشم به منم سر بزنید
چشم سر هم می زنیم...
سلام
پیشاپیش زیارت قبول
ممنون
بیچاره معلوم نیست شربت رو چطور خورد
سلام عجب حالا ما پکیدیم هان ؟
اما یه چیزی میگم شاکی نشی من کتابمو تو خیابون جا میزارم اما تو کتابخانه نمیدم چون اینقدر تجربه بد دارم که دوست دارم که رهگذر کتابمو پیدا و استفاده کنه
دیگه همه فهمیدن پکیدی....صداش پیچید...
بعضی وقتا واقعا ادم تصمیم میگیره اینکارو بکنه...من همیشه بالای کتابام اسمم هست ومیدم به کسی که می شناسم اخه خیلی تمیز نگه میدارمشون حیفم میاد....
۱ - اتفاقاْ من جدولهایی که لازم دارم از کتابهای کتابخونه میکنم . مگه کتاب رو نذاشتن که استفاده کنیم ؟ :))
۳ - فقط مکه رفتنت مونده بود ! :D
6 - زهرش کردین ؟
1.تو اگه نمیکندی باید تعجب میکردیم.....ذاتت مشکل داره....گذاشتن که دم عید بری بگیری باهاش شیشه پاک کنی نه اینکه کاغذش مرغوبه....
3. من بچه به این خوبی....مگه چمه....من مکه نرم حتما تو بری؟؟؟!1
6. قصدمون همین بود
۱ - دوباره با چسب نواری میچسبونم . باور کن :D
۳ - آره . من برم ( اسمایلی جواب دندانشکن )
1.تو با چسب برق می چسبونی اینو مطمئنم...
3. خدا بفهمه میخوای بری اثاث کشی میکنه....