بالاخره بعد از 4 سال یا حتی بیشتر یه دکتر منو راضی کرد ومن قبولش داشتمو به عمل رضایت دادم....راستش از قبل کنکور قرار بود برم ،بلافاصله بعد کنکورم رفتم پیش دکتری که دوست قدیمی بابام بود ومتخصص گوش حلق وبینی یاهمون ENT بود، اونم عکسایی که داشت بهم نشون دادو گفت با چیزایی که تو میگی من نمی تونم ،تازه 2 جلسه کامل باهام حرف زد وتوجیهم کرد که اصلا عمل نکنم وحساسیت بی خود خودته واز این حرفا ، به قول خودش وظیفه پزشکیش بود که کامل بهم اطلاعات بده ومن واقعا از این اخلاقش خوشم اومد که به فکر ونظر مریض احترام می گذاشت واینا...
اخه من اولا میخواستم ترجیحا متخصص ENT باشه تا جراح پلاستیک که عوارضش کمتر باشه ، مشکل تنفسی بعد عمل ، صدای تو دماغی، عوض شدن صدا ،تابلو شدن دماغ که از 400 فرسخی داد برنه دماغ عملیه، از این بینی هایی که تا رودشون توش پیداست ، و....نداشته باشم ، تو مطب هر دکتری هم که میرفتم کامل توضیح میدادم ،اخه معمولا دماغایی که استخوانی هست رو خیلی خوب وتمیز عمل میکنن مشکل سر دماغایی هست که یه کم غضروفی یاهمون گوشتی باشه ،مال من نه خیلی زشت بود نه خیلی خوب فواقعا حساسیت خودم بود ..حتی یه دکتری رفته بودم که اخرش گفت با متدی که من عمل میکنم نمی تونم ومی گفت دختر توبا این منطقت بازم میخوای عمل کنی ،تو منو هم توجیه می کنی.....میگفت بعضی مریضا میان میگن فقط میخواهیم عمل کنیم مهم نیست چی بشه وچنددرصد تغییر کنه ولی من بالای 70 درصد تغییر میخواستم که زیر بار نرفت.....از چرخیدن تو ی دکترای تهران ویزد وشیراز آخر رسیدم به مشهد و قطعی شد..
از اذر ماه تاریخ عمل تعیین کردم ولی به خاطر کلاسام وامتحانای کورس ها هی عقب جلو کردم تا 24 بهمن درست شد....روز قبل عمل رفتم مطب که اخرین بار دکتر ویزیتم کنه ، یه خانوم دکتری بود ماه..فاینقده یطون بود فکر نکنم تو کل روز بیش از یه بار پشت میزش بشینه همش یا به میز تکیه داده بود یا روی میز نشسته بود یا روبروی مریض برای معاینه کلا خیلی ورجه وورجه میکرد وخوش اخلاق بود...مامانم اومده بود که فقط منو منصرف کنه وخانوم دکتره هم مامانمو راضی کرد ،اخه مامانم می ترسید ،اولا سابقه بد داشتم ،یادتونه که یه بار گفتم 5 سالم که بود لوزه سوم عمل کردم وتوی شب خونریزی کردم که اگه مامانم نفهمیده بود الان زبل نداشتید،خوب مامانم می ترسید..بعدشم خودم استرس داشتم ولی فقط برای اینکه بعدش چه مدلی میشه واز چیزی که هست بدتر نشه...
بالاخره همون شب رفتم ازمایش خون ودکترم گفت یه کم انحراف داری رفتم رادیولوژی وبالاخره خیلی چرخیدیم....من همیشه از یه دستم خون میاد از یکی نه ، از یه دستم خون نیومد که بعدش دیدم کل دشتم کبود شده اخه چون خون نمیومده پرستاره سوزن رو هی عقب جلو کرده بود ورگم پاره شده بود وتمام اون قسمت دشتم کبود بود وشدید درد میکرد...
فردا صبحش رفتیم بیمارستان واتاقمون واینا...
ادامه مطالب رو دقت بفرمایید...
سلام
اومدم غیبتامو موجه کنم وبگم چـــــــــــــــــی شد..
هیچی لب کلام اینکه بنده تشزیف برده بودم در زیر تیغ جراحی تا از خجالت مماخمون در بیام....بله دوستان ما رینو پلاستیک یاهمون عمل بینی داشتیم ، تازیخ 24 بهمن عمل داشتم....
حوصله داستان نوشتن ندارم...یعنی راستش چون دوتا امتحان دارم وقتش نیست بعد امتحان میام تکمیل می نویسم....
سیلام
بعد از مدتهای طولانی سلام.....اووووخیلی وقته نبودم...
من خودم چندروز سرم شلوغ بود نتونستم بنویسم وقتی برگشتیم دیدم بــــــــــــــله ووردپرس کن فیکون شده وفیلتر شده وما دیگه جای ومکان نداریم...ماهم که نمی تونیم ننویسیم یعنی میمیرم دیگه اینجا فعلا درست شده تا وقتی ووردپرس ازاد شد !!!برگزدیم سر خونه زندگیمون...
ماهمچنان همون زبل بانوی زبل خانی زبلستانی هستیم....