شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

چایی داغ

سلام علیکم دوست جونای خودم

این چندروز اتفاقات  خوب خیلی افتاد ولی ریزه پیزه هست حال ندارم بنویسم...فقط اینو می نویسم. چهارشنبه به خاطر تعدادمون توی دانشگاه کلاس داشتیم ، 8 تا 10  با استادی که من چندتا از مقاله هام با اونه ، کلاس که تموم شد رفتم پیشش یه چیزی بپرسم ، گفت چه خبر از پروژه ها؟؟!!!...

داشتیم همین جوری حرف میزدیم که گفت میای بیمارستان؟ گفتم :اره. گفت بیا باهم بریم. منم ماشین نداشتم ولی کار داشتم گفتم : نه برید ،من میام. گفت: ماشین هستاا بیا بریم دیگه..

بعدش که رفتم بیمارستان. ساعت 11 گفته بیا. رفتم ،تا 11 وربع که مریض ویزیت کرد و بعدشم به پرستار گفت 11 ونیم میام...بعدش رفتیم وسط راه وایساده با مدیر گروه درس حرف زدن ومن مثل  علافا اونجا وایسادم. بعدش دیدم نمی صرفه بریم تو اتاقش رفتیم تو بخش ، هیچ اتاقی خالی نبود . رفتیم تو ابدارخونه!!! نشستیم ، واسمون چایی اوردن خیلی داغ بود ، اون شروع کرد خوردن ، تابلو ازتوش بخار درمیومد..داشتم میرفتم گفت چاییتو بخور برو..گفتم نمیخوام ، گفت : نمیشه باید بخوری ، نمیذارم بری....وقتی خوردم گفت : سوختی؟؟؟ داغ بود؟؟؟!!!  گفت یه قلپ دیگه هم بخور گفتم نمیخوام...وقتی خوردم گفت: قشنگ دهنت سوخت؟؟!!! حالا برو....کلی خندیدیم...

نظرات 8 + ارسال نظر
هاD پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 22:10 http://www.gereh-koor-2.blogsky.com

هدفت از رفتن به بیمارستان چی بود که گفت چایت رو بخور و برو ؟!

اهداف زیادی داشتم...

selina پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 22:32 http://selina90.blogfa.com

باید جلو چشش میرفتی از شیر تو چاییت آب سرد می ریختی حالش گرفته می شد :ی

خودشم همین نظرو داد گفت پاشو برو اب سرد بریز روش...

هاD پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 23:02 http://www.gereh-koor-2.blogsky.com

پر واضحه :D

ربولی حسن کور جمعه 18 آذر 1390 ساعت 12:26 http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
این بیمارستان رفتن چقدر براتون پربار بوده ها!
راستی از همین حالا چندتا مقاله دارین؟
بابا ایول!

بسیار.....
یه چندتایی....

نانی نار شنبه 19 آذر 1390 ساعت 23:38 http://ran-haskik.persianblog.ir/

یعنیا قشنگ گیر یه ادم سادیسمی افتاده بودی:دی
من میگم دکتر نرین واسه همینه بخدا!

پدرام چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 12:45 http://pedram3000.com

عجب حالا سوختی یا سوخت ؟ :دی

سوختینمدیمان....

پدرام چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 12:46 http://pedram3000.com

ای بابا چرا نمیای نظر بدی
البته اومدیا اما چرا ؟
ما نبینیمتون که دپ رس میشیم مالاخوییا می گیریم :دی

آنی جمعه 25 آذر 1390 ساعت 21:35 http://ngh2.blogsky.com

به این چایی میگن
لب سوز و لب دوز و تب ریز
نوش جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد