شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

شعبه موقتی وقایع الاتفاقیه زبلستان

تا وقتی ووردپرس فیلتره اینجا هستیم

زحمت اصلی رو بابای بچه میکشه....

این سری چقدر عروسی رفتم، موتور دوستام روشن شده پشت سرهم عروس میشن!!!
1.    توی عید رفته بودیم عروسی یکی از دوستای دوران دبیرستانم که الانم هم رشته ایم ، این یکی دوهفته پیش با بچه ها هماهنگ کردیم که بریم خونش. یک دیوانه بازی اونجا درآوردیم، خیلی خوش گذشت به یاد دوران خوش دبیرستان. یکی از بچه ها که قرار بود بیاد ، زنگ شده بود به مهدیه که باما زودتر رسیده بود خونه دوستم،میخواست بپرسه که میاد یانه. مهدیه هم سرکارش گذاشت من که گفتم نمی تونم و اینا، خودت برو...یهو وقتی رسیدشت در مهدیه رفت درو باز کرد ..یعنی تا اخر به هر بهونه ای این دوستمو سرکار میذاشتیم واسکلش میکردیم....


2.    همه گرممون بود ، گفتیم پنکه نداری؟ گفت نه. بچه ها گفتن زنگ بزن خونه مادروشهرش بگو جهیزیه اش پنکه نداره این عروس..یکی دیگه داشت میگفت همه رنده یادشون میره ، من مامانم از اول یه رنده، 2 رنده، 3رنده، رنده عقب، رنده اتوماتیک...همه رو خریده...


ادامه مطلب ...